تکیه بر دوست مکن محرم اسرار کسی نیست
ما تجربه کردیم کسی یار کسی نیست
دیروز پر از احساس
امروز پر از نفرت
فردا ؛
خالی از هر دو احساس
دیروز ؛
با او دوست بودم
در خیالم ،
امروز ؛
دشمن !
و فردا ؛
او مرده است
برای همیشه...
از من رمیده ای و من ساده دل هنوز بی مهری و جفای تو باور نمی کنم دل را چنان به مهر تو بستم که بعد از این دیگر هوای دلبر دیگر نمی کنم رفتی و با تو رفت مرا شادی و امید دیگر چگونه عشق تو را آرزو کنم دیگر چگونه مستی یک بوسه ی تو را دراین سکوت تلخ و سیه جستجو کنم یاد آر آن زن ، آن زن دیوانه را که خفت یک شب به روی سینه ی تو مست عشق و ناز لرزید بر لبان عطش کرده اش هوس خندید در نگاه گریزنده اش نیاز لبهای تشنه اش به لبت داغ بوسه زد افسانه های شوق تو را گفت با نگاه پیچید همچو شاخه ی پیچک به پیکرت آن بازوان سوخته در باغ زرد ماه هر قصه ای که ز عشق خواندی به گوش او در دل سپرد و هیچ ز خاطر نبرده است دردا دگر چه مانده از آن شب ، شب شگفت آن شاخه خشک گشته و آن باغ مرده است با آنکه رفته ای و مرا برده ای ز یاد می خواهمت هنوز و به جان دوست دارمت ای مرد ، ای فریب مجسم بیا که باز بر سینه ی پر آتش خود می فشارم
من همونم که یه روزی واسه چشات خونه ساختم
واسه بوسیدن دستات همه زندگیمو باختم
چیز تازه ای ندارم به پای تو بریزم
دست خوب مهربونی یاورت باشه عزیزم
ديگه من اشكي ندارم تا بخوام اروم ببارم
نه ديگه نايي نمونده كه بخوام دووم بيارم
هرکی تورو ازم گرفت الهی بیچاره بشه
روزه قیامت که رسید مجرم و آواره بشه
می خوام فراموشت کنم اما بازم عاشق ترم
طفلی دل عاشق من نشد تورو نگه داره
فقط یادم میاد نوشت چشماتو خیلی دوست داره
دوستت دارمها را نگه میداری برای روز مبادا،
دلم تنگ شدهها را، عاشقتمها را…
این جملهها را که ارزشمندند الکی خرج کسی نمیک!
باید آدمش پیدا شود!
باید همان لحظه از خودت مطمئن باشی و باید بدانی که فردا، از امروز گفتنش پشیمان نخواهی شد!
سِنت که بالا میرود کلی دوستت دارم پیشت مانده، کلی دلم تنگ شده و عاشقتم مانده که خرج کسی نکردهای و روی هم تلنبار شدهاند!
فرصت نداری صندوقت را خالی کنی.! صندوقت سنگین شده و نمیتوانی با خودت بِکشیاش…
شروع میکنی به خرج کردنشان!
توی میهمانی اگر نگاهت کرد اگر نگاهش را دوست داشتی
توی رقص اگر پابهپایت آمد اگر هوایت را داشت اگر با تو ترانه را به صدای بلند خواند
توی جلسه اگر حرفی را گفت که حرف تو بود اگر استدلالی کرد که تکانت داد
در سفر اگر شوخ و شنگ بود اگر مدام به خندهات انداخت و اگر منظرههای قشنگ را نشانت داد
برای یکی یک دوستت دارم خرج میکنی برا ی یکی یک دلم برایت تنگ میشود خرج میکنی! یک چقدر زیبایی یک با من میمانی؟
بعد میبینی آدمها فاصله میگیرند متهمت میکنند به هیزی… به مخزدن به اعتماد آدمها!
سواستفاده کردن به پیری و معرکهگیری…
اما بگذار به سن تو برسند!
بگذار صندوقچهشان لبریز شود آنوقت حال امروز تو را میفهمند بدون اینکه تو را به یاد بیاورند
غریب است دوست داشتن.
و عجیب تر از آن است دوست داشته شدن...
وقتی میدانیم کسی با جان و دل دوستمان دارد ...
و نفسها و صدا و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده؛
به بازیش میگیریم هر چه او عاشقتر، ما سرخوشتر، هر چه او دل نازکتر، ما بی رحم تر.
تقصیر از ما نیست؛
تمامیِ قصه هایِ عاشقانه، اینگونه به گوشمان خوانده شدهاند
ای گل تازه
ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تو را خبر از سرزنش خار جفا نیست تو را
رحم بر بلبل بی برگ و نبا نیست تو را التفاتی به اسیران بلا نیست تو را
لب دريا
عصر ما عصر فريبه عصر اسماي غريبه
عصر پژمردن گلدون چتراي سياه تو بارون
شهر ما سرش شلوغه اسموناش پر دوده
وعده هاش همه دروغه قلب عاشقاش كبوده
اهنگ اي غم من
اي غم من مونس من شبها درازه اين دل درمونده من در سوخت و سازه
گريه ي تو خنده ي تو پر از نيازه مردم از اين غم چه كنم كه چاره سازه
همیشه غایب
یک نفر میاد که من منتظر دیدنشم یک نفر میاد مه من تشنه بوئیدنشم
مثل یک معجزه اسمش تو کتابا اومده تن اون شعرای عاشقونه گفتن بلده
شقایق
شقایق اینجا من خیلی غریبم
آخه اینجا کسی عاشق نمیشه
شقایق جای تو دشت خدا بود
نه تو گلدون نه توی قصه ها بود
حالا از تو فقط این مونده باقی
که سالار تمام عاشقایی
شقایق وای شقایق
گل همیشه عاشق
زمان بی زمانی است رجعت ثانیه شمار
شعله ور از تقویم هاست حریق سال دوهزار
*
عقربه ها گم شده اند صفحه ی ساعت ها تهی ست
دست زمین سوخته از آبی دریا تهی ست
*
در همه جای کهکشان چه مانده از زمین نشان
سیاره ای سیاه و سرد در ناکجای آسمان
*
بعد از حریق و انفجار فرونشستن غبار
به سال صفر می رسیم در پی سال دو هزار
*
در بی زمانی زمین انسان به پایان می رسد
جای رسیدن به خدا به ذات حیوان می رسد
*
در بی زمینی زمان در بی زمانی زمین
به صفر رجعت کرده ایم از اوج انسان تا جنین
*
از هیچ مطلق از عدم از بی نهایت زیر صفر
از آن سوی سال سقوط تا عصر بی تدبیر صفر
*
یک نقطه از خط عدم از قطره ها آمده ایم
رسیده تا عرش خدا سر به ستاره زده ایم
*
روییده بر خاک عدم خاکستر ویرانه ها
افتاده دور از اصل خویش تنها ترین دانه ها
*
روییده بر آوار خویش هر لحظه در تکرار خویش
یک نقطه مابین دو مرگ در گردش پرگار خویش
*
از صفر مطلق آمده تا بی نهایت می رویم
اما به بیراهه ی تن به صفر مطلق می رسیم
*
راهی اوج قله ایم قله بهانه ساز ماست
اما نهایت سفر نهایت نیاز ماست
*
حریص اوج خواستنیم جرات گفتن نداریم
واسه عبور از پل تن پای گذشتن نداریم
*
به فکر تسخیر فضا آتش به خاک می زنیم
این پل پشت سرماست که بی خبر می شکنیم
*
از صفر تا سال سقوط رفتیم دنبال سقوط
پروازمان کوتاه بود پرواز بر بال سقوط
رها شدن در چاه تن تقدیر آدم نیست
اما تنها غیر از همین معنا تفسیر آدم نیست
مصلخ عشق.
يه روزی تو مصلخ عشق اسم پاكتو اوردم
از همه دنيا بريدم دل به ياد تو سپردم
يه روزی از غم دنيا برای تو شعر سرودم
تو منو تنها گذاشتی با همه بود و نبودم
يه روزی نشستی پيشم من برای تو گريستم
تو برای من نوشتی من برای تو چی هستم
يه روزی تو دل شب ها گم شديم تو فكر و رويا
تو می گفتی من می خونم غافل از دنيای جونم
يه روزی برات می گفتم غمهای بی كسی هامو
تو برای من می گفتی رسم اين دنيای خامو
يه روزی تو خلوت تو پا گذاشتم ساده و ساكت
سر به سجده می گذاشتم من به اون درگاه پاكت
يه روزی تو شب غم ها من شدم تنهای تنها
از ميون هر چی داشتم موندی تو برای فردا
يه روزی اون ور دنيا چشمم افتاد توی چشمت
من تو رو به ياد اوردم،تو چی شده عشقت
تو ولی بازم می خونی، هميشه با ما می مونی
تا ابد زنده می مونی، اسير عشق و جنونی..
1
دوستت دارم نه به خاطر شخصیت تو . بلکه برای شخصیت که من هنگام با تو بودن پیدا می کنم.
2
هیچ کس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمی شود.
3
اگر کسی تو را آن طور که تو می خواهی دوست ندارد به این معنا نیست که تو با تمام وجودش دوست ندارد.
4
دوست واقعی تو کسی است که دستهای تو را بگیرد ولی قلب تو را لمس کند.
5
بدترین شکل دلتنگی برای کسی آن است که در کنار او باشی ولی بدانی هرگز به او نخواهی رسید.
6
هرگز لبخند را ترک مکن حتی وقتی ناراحتی , چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو باشد.
7
تو ممکن است در تمام دنیا یک نفر باشی ولی برای بعضی افراد همه دنیا هستی.
8
هرگز وقتت را با کسی که حاضر نیست وقتش را با تو بگذراند مگذران.
9
شاید خدا خواسته است که ابتدا بسیاری از افراد نا مناسب را بشناسی و سپس شخص مناسب را بدین ترتیب وقتی یافتی بهتر میتوانی شکر گزار باشی.
10
به چیزی که گذشت غم مخور , به چیزی که پس از آن خواهد آمد لبخند بزن.
11
همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند با این حال همواره به دیگران اعتماد کن . فقط مواظب باش به کسی که تو را آزرده دوباره اعتماد نکنی.
12
خود را به فردی بهتر تبدیل کن و مطمئن باش که خود را می شناسی , قبل از اینکه شخص دیگری را بشناسی و توقع داشته باشی که او تو را بشناسد.
13
زیاده از حد خود را تحت فشار مگذار. بهترین چیزها زمانی اتفاق می افتد که توقع نداری
صفحه قبل 1 صفحه بعد